مليناي من و اميد

جیگر طلای هفت ماهه ی مامان

.   عزیز دل مادر هفت ماهه شدنت مبارک. هفت عدد مقدسیه. مثل خودت که یه فرشته پاک و مقدسی برای من ... خوشکل مامان کلی اکتیو و فعال شده و از وقتی می تونه چهار دست و پا بره دیگه جایی بند  نمیشه و همش این ور و اون ور میره. از 93/5/4 کاملا  تونست بره. 10 مردادم برای اولین بار کمی از موهاشو کوتاه کردم و واسش یادگاری نگه داشتم. عسل مامان کلی خوردنی شده. بهش میگیم ملینا شادی کن . سرشو تکون تکون میده و  می خنده..  از 20 مرداد دست زدن رو یاد گرفته. تا میگیم ملینا دست دست. سریع دست میزنه و می خنده. سرشو هم تکون میده از خوشحالی. اسم خودش رو هم میدونه. تا میگیم ملینا سریع برمیگره ...
26 مرداد 1393

ملینا جون مامان شش ماهش میشه ....

  دختر ناز مامان امروز شش ماهش شد. واسش یه تولد کوچولو گرفتیم. آوینا جون هم با خواهرش حسابی سرگرم شدن. فردا هم باید واکسن بزنه. امیدوارم مثل دفعات قبل اذیت نشه گل گلکم. عسل مامان از 27 خرداد تونست پاهاشو تو دهنش کنه.  از 10 تیر هم تلاشش برای چهار دست و پا رفتن شروع شده. اما هنوز مسلط نشده و با  سینه خیز و پریدن به سمت جلو سعی می کنه به هدفش برسه. امروز صبح  هم با خوشکل خانومی رفتیم اداره مامان و یه درخواست سه ماهه دادم که بیشتر در خدمت خانومی و خواهر جونش باشم.  دیگه اینکه عاشق اسباب بازیای رنگارنگه و سریع میخواد بیاد جلو و تو دهنش کنه. یوقتایی هم دختر کوچولوی آوینا میشه و...
24 تير 1393

تولد 5 ماهگی شکلات مامان و بابا

  شیرینی زندگی مامان و بابا 24 خرداد 5 ماهش تموم شد و وارد 6 ماهگی شد. ایشالله 120 ساله شی گل گلکم. من و بابا امید و آوینا عاشقونه دوست داریم و با هر شیرین کاری که انجام میدی  کلی خدا رو شکر می کنیم که تو رو به ما داده  عزیز دلم الان می تونه پاهاشو با دستای کوشولوش بگیره. یکی دو بار هم سمت دهنش برد. اما هنوز به خوبی مسلط نشده. وقتی ام بهش می می میدم دست تو صورتم میاره و به تمام اعضای صورتم میخواد دست بزنه. منم دوست دارم اون دستای نازشو بخورم. از بس خوشمزست جیگرم. دیگه دیگه اینکه میتونه با کمک بشینه. یه کوچولو دنده عقب میره. تا 360 درجه هم میچرخه واسه خودش وقتی خوابوندمش. عاشق تبلت ...
26 خرداد 1393

ملینا جونم 4 ماهه میشه

                                  ملینا گلی عزیز دل مامان دیگه چهار ماهش شده و حسابی خوردنی شده. 25 همین ماه واکسن 4 ماهگیشو زدیم. خدا رو شکر اصلا اذیت نشد. خوشکل مامان کلی صداهای ناز از خودش بیرون میاره. از 31 فروردین میتونه دمر بشه.  از همون روز هم برای اولین بار دستای نازشو نگاه کرد و به سمت دهنش برد. سرشو هم می تونه کامل نگه داره. دختر نازم متاسفانه 12 اردیبهشتم برای اولین بار سرما خورد. البته سبک بود و زیاد اذیت نشد. قربونت برم که بدنت قویه. 18 اردیبه...
31 ارديبهشت 1393

ملینا خانوم 3 ماهه

ملینای نازم 24 فروردین 3 ماهش تموم شد و وارد 4 ماهگی شد. تولد 3 ماهگیشو چند روز دیر تر با تولد 3 سالگی خواهر جونش گرفتیم. بردیمش آتلیه و چند تا عکس رنگین کمونی ناز ازش گرفتیم. دختر خوشکلم اولین عروسی عمرش رو در تاریخ 28 اسفند دعوت شد و با هم رفتیم. آخراشم کلی بی تابی و گریه کرد.  29 اسفندم واسه اولین بار موهای نازشو مدل خرگوشی بستیم که خیلی خوردنی شد. گوشای کوچولوش رو هم در تاریخ 17 فرودین سوراخ کردیم. بمیرم واسش. من یکی اصلا جرأت نکردم برم داخل اتاق و عمه جون (مامان بهار) و بابا امیدش بردنش. دیگه اینکه جیگر مامان روز به روز داره خوردنی تر میشه و کلی می خنده  و آغغغغغغغغغغغغغغغغا می کنه واسمون.&nb...
29 ارديبهشت 1393

عسل مامان 2 ماهه می شود ...

  ملینا جیگری 24 اسفند یعنی 2 روز بعد از سالگرد ازدواجمون و 1 روز قبل از تولد بابا امیدش 2 ماهه شد. قربونش برم من که اینقدر جیگره و نازه. دخترم الان خنده های با معنی می کنه اما بی صدا. آغغغغو می کنه. آوینا رو خیلی دوست داره. هر سمتی آوینا بره اونم سرشو به همون سمت می چرخونه. نگاهاش خیلی دقیق تر شده. اگه برای اولین بار به یه محیط دیگه بریم غریبی می کنه و لباشو آویزون می کنه. منم کلی قربون صدقش میرم.  وزن : 4820 قد : 56.5 دور سر : 38.5   عکسای تولد دو ماهگیش در ادامه مطلب :                 &nbs...
27 اسفند 1392

ملینای یک ماهه

  فرشته کوچولوی خونه ما یک ماهه شد. با بابا امید و آوینا جون یه تولد کوچولو واسش گرفتیم و یه عالمه عکس. خدا رو شکر گریه هاش نسبت به روزای اول خیلی کم شده.. دختر آروم و خوبیه و اصلا مامی رو اذیت نمیکنه قربونش برم. دختر نازم توجهش به محیط اطراف خیلی بیشتر شده. وقتی باهاش حرف میزنیم و یا چیزی رو نشونش میدیم چشمای کوچولوشو خیلی باز می کنه و با دقت نگاه میکنه. با لالایی هام آروم میشه. شاید دلیلش این باشه که وقتی باردار بودم واسه آوینا هر شب می خوندم و واسش آشناست. خوشکل مامان عکسای تو اتاق خوابمونو خیلی دوست داره. مخصوصا تابلوی عکس عروسیمون خیلی توجهشو جلب می کنه. خیلی موقع ها نگاش می کنه.   *******************...
24 بهمن 1392

بازم عکس

ملینای 4 روزه :   ملینای 5 روزه :     ملینای 6 روزه :   ملینای 7 روزه :       ملینای 9 روزه :   ملینای 13    روزه :             ملینای 16 روزه :   ملینای17 روزه :   ملینای 22 روزه :     ...
21 بهمن 1392

ملینای نازم به دنیا اومد.

خدای مهربون به فرشته ها دستور داد که یه دختر ناز رو ساعت 09:53 روز سه شنبه 24 دی ماه بندازن تو بغل مامانش. خدا جونم خیلی خیلی دوستت دارم و بی نهایتتتتتتتتتتتت ازت ممنونم.  وزن : 3810 قد : 50 دور سر : 35.5 لحظاتی قبل از تولد کنار بیمارستان :  اولین لحظات بعد از تولد :              کیکی که همکارام واسش اوردن :     اولین روز اومدن به خونه :      اولین حمام :       &nbs...
1 بهمن 1392