مليناي من و اميد

ملینای 18 ماهه

  *  دختر ناز من دیروز 18 ماهش تموم شد و وارد 19 ماهگی شد. *  دیروز با خواهرش آوینا رفتیم درمانگاه و واکسن ملینا رو زدیم. سه تا بود . یدونش قطره خوراکی بود . یدونه هم تو دستش زدن و آخریش هم تو پاش. قربونش برم که واسه هر سه تاش کلی گریه کرد. خدا رو شکر دیگه واکسن نداره تا زمان مدرسه. تا ظهر اصلا تب نداشت و حالش خوب بود. اما بعد از ظهر که خوابید و بیدار شد یکمی تب داشت و پاش سنگین شده بود و نمی تونست خوب راه بره و خدا رو شکر تا شب خیلی بهتر شد. *  از خودش بگم که کلی دختر بازیگوشی شده . *  جعبه لیوان ها رو از تو کابینت بیرون میاره و زیر پاهاش میزاره و از آبریز ی...
26 تير 1394

ملینای 16 ماه و نیمه

  ملینای من . دختر ناز من. دختر مهربونم . وقتی تو رو کنار خواهرت آوینا می بینم روزی هزار بار از خدا تشکر می کنم که شما دو تا رو بهم داده. خدا جونم خودت همیشه مراقبشون باش.  دختر من این کلمات رو میتونه میگه " مامان . بابا . آب . بده . پر (کلاغ پر) . میو (صدای گربه) .  هر چیزی که تو خونه و اطرافش باشه رو می شناسه. مثل ساعت . تی وی . یخچال . مویابل . تبلت . کنترل .خاله ها . عمه ها . دایی و عموهاش و .... بازی کلاغ پر رو خیلی دوست داره. به محض اینکه به اسم خودش و یا من و باباش و آوینا می رسه دست میزنه. بهش میگم ملینا ناهار می خوری؟؟؟ سرشو بالا و پایین میبره و میگه آیه . یعنی آره ...
13 خرداد 1394

ملینای 15 ماهه و نیمه من

  دخترک ناز مامان این روزا با خواهرش سرگرمه و کم کم دارن همبازی میشن. آوینا دنبالش می کنه و اونم تند تند و با خنده فرار می کنه. وقتی یه خوردنی میبینه میگه : به به به به هر چیزی که دوست داره داشته باشه میگه : مای من یا منه یعنی مال منه مامان و بابا رو خیلی خوب و واضح میگه. کلی هم بازیگوش شده. از رو صندلی میره رو میز ناهار خوری. بعدشم میره رو اوپن آشپزخونه و دست به همه چیز میزنه. البته خیلیم دختر محتاطیه و با دقت کاراشو انجام میده. دستمال کاغذی رو برمی داره و کل صورتش رو تمیز می کنه. وقتی یه خوردنی رو می خواد اصلا نباید تیکش کنیم . خیلی خیلی بدش میاد. اگرم تیکه کردیم باید ت...
8 ارديبهشت 1394

ملینای 13 ماهه و نیمه من

  نازنازی مامان واسه خودش خانومی شده.  خیلی بادقت و با تمرکز یه کاری رو انجام میده. یه کوچولو هم بازیگوش شده و با خواهرش دو تایی حسابی شیطونی می کنن. با چنگال تیکه های میوه رو آروم آروم تو دهنش میزاره. به آب میگه آآآآآآآآ یوقتایی در کمال تعجب یه کلمه ای رو کاملا شمرده بیان می کنه ولی بعدش هر کاری می کنیم دیگه نمیگه . موقع غذا خوردن با قاشقش به من و آوینا و بابایی با صدای هواپیما غذا میده. وای که چه خوشمزست اون غذایی رو که تو دهن مون میزاری. یوقتایی هم واسمون می رقصه. شعرهای کودکانه و خوندن کتاب داستان رو خیلی دوست داره. خودشم یوقتایی کتابشو بر می داره و الکی به سبک خ...
10 اسفند 1393

ملینای یک ساله من

  درست یک سال پیش تو یه روز سرد زمستونی و در تاریخ 24 دی ماه سال 92 خدای مهربون یه فرشته ناز دیگه رو به ما هدیه داد. چقدر روزا زود میگذره ... اصلا باورم نمیشه که ملینای ناز من الان بزرگ شده. راه میره. می خنده. بازیگوش شده. مامان و بابا میگه. خدا جونم بی نهایت ازت ممنونم از اینکه دو تا از فرشته های نازت رو به ما دادی. خودت همیشه نگهدارشون باش.   وزن : 9590 قد : 75   ...
24 دی 1393

یلدای 93

دخترک قشنگم اولین شب یلدای زندگبت رو با تمام وجود بهت تبریک میگم. امیدوارم همیشه لبت خندون باشه. و خدای مهربون بهترینها رو واست رقم بزنه.         ...
30 آذر 1393