مليناي من و اميد

ملینای 13 ماهه و نیمه من

  نازنازی مامان واسه خودش خانومی شده.  خیلی بادقت و با تمرکز یه کاری رو انجام میده. یه کوچولو هم بازیگوش شده و با خواهرش دو تایی حسابی شیطونی می کنن. با چنگال تیکه های میوه رو آروم آروم تو دهنش میزاره. به آب میگه آآآآآآآآ یوقتایی در کمال تعجب یه کلمه ای رو کاملا شمرده بیان می کنه ولی بعدش هر کاری می کنیم دیگه نمیگه . موقع غذا خوردن با قاشقش به من و آوینا و بابایی با صدای هواپیما غذا میده. وای که چه خوشمزست اون غذایی رو که تو دهن مون میزاری. یوقتایی هم واسمون می رقصه. شعرهای کودکانه و خوندن کتاب داستان رو خیلی دوست داره. خودشم یوقتایی کتابشو بر می داره و الکی به سبک خ...
10 اسفند 1393

ملینای یک ساله من

  درست یک سال پیش تو یه روز سرد زمستونی و در تاریخ 24 دی ماه سال 92 خدای مهربون یه فرشته ناز دیگه رو به ما هدیه داد. چقدر روزا زود میگذره ... اصلا باورم نمیشه که ملینای ناز من الان بزرگ شده. راه میره. می خنده. بازیگوش شده. مامان و بابا میگه. خدا جونم بی نهایت ازت ممنونم از اینکه دو تا از فرشته های نازت رو به ما دادی. خودت همیشه نگهدارشون باش.   وزن : 9590 قد : 75   ...
24 دی 1393

یلدای 93

دخترک قشنگم اولین شب یلدای زندگبت رو با تمام وجود بهت تبریک میگم. امیدوارم همیشه لبت خندون باشه. و خدای مهربون بهترینها رو واست رقم بزنه.         ...
30 آذر 1393

شاپرک 11 ماهه من

  دختر یازده مامان هزار ماشالله واسه خودش خانومی شده. 26/8/93 : برای اولین بار یک قدم برداشت. (10 ماه و 5 روزگی) 29/8/93 : چهار قدم برداشت . الان خیلی بهتر می تونه راه بره. حدودا تا 10 قدم راه میره . میفته  رو زمین. دوباره پا میشه راه میره. چهار تا دندون داره و اولین دندونش رو 28/8/93 در اورد (10 ماه و 4 روزگی) بیش از حد بابایی شده. روز به روزم داره شدید تر میشه. حتی اگه امید دستشویی هم بره دنبالش راه میفته و میزنه به در تا بیاد. اگه امید کس دیگه ای رو بغل کنه سریع دست و پا میزنه که منو بغل کن. اگه امید بره بیرون و اونو نبره حسابی گریه می کنه. درکش نسبت به وسایل ریز ...
26 آذر 1393

ملینای ده ماهه

  ملینای عزیزم دیروز 24 آبان ده ماهش تموم شد. ده ماه از اومدن یه فرشته ناز به خونمون می گذره. خدا رو ممنونم بابت این همه نعمت و فرزندان خوبی که بهم داده. خدا جونم خودت همیشه مواظبمون باش. دخترکم کاملا می ایسته و  از این سمت مبل می تونه بره اون سمت.  دست میزنه اونم صدا دار. ماما . بابا رو میگه اما هنوز نمیدونیم که منظورش ما هستیم یا اینکه بطور ذاتی اینا رو میگه. میتونه بدون کمک بایسته . اکثر اوقات هم روی دو زانو میشینه. گوشی رو برمیداره پیش گوشش میزاره و از خودش صداهای عجیب در میاره. مثلا داره با کسی صحبت می کنه. عاشق خواهرشه و هر وقت میبینتش حسابی ذوق زده میشه. ...
25 آبان 1393

ملینای 9 ماهه

  ملینا گلم 24 مهر نه ماهش تموم شد. یه جیگر طلایی شده واسمون بیا و ببین. کلی بازیگوش شده. می خواد از همه چیز سر در بیاره. میره تو کشوی میز تی وی. در کابینتا رو باز می کنه. ادویه ها رو بر می داره. میره سراغ سیب زمینی و پیازا. رسیورو جابجا می کنه و دوشاخش رو از پریز می کشه بیرون. عاشق بازی با سیم برق و کابل و پریزه. تا حالا 2 تا شارژر موبایل رو خراب کرده. فکر کنم در آینده مهندس برق بشه دخترکم. دیگه با نگاهاش و کاراش حسابی ما رو می خندونه. هنوزم دندون در نیاورده وروجک مامان. و یه کار مهم دیگه ای که انجام میده اینه که از 16 مهر می تونه بدون کمک بای...
27 مهر 1393

اولین تجربه سفر ملینا کوچولوی 8 ماهه

  ملینا جون ما رفتن به شهر زیبای اصفهان شد اولین مسافرت زندگیش... دختر خیلی خوبی بود. خدارو شکر  اب و هوای اونجا هم بهش ساخت.  فقط همش دوست داشت تو ماشین بره و بیاد و بیرونو سرک بکشه. یوقتایی هم تو بازار  کلافه میشد و شیر می خواست و  خوابش میومد . اما تا جایی رو پیداا می کردم که بهش شیر بدم همش سرگرم دکور اون قسمت میشد و می می نمی خورد.   اینم عکساش در سفر :   باغ گلها :   چهل ستون :   توریستا خیلی دوسش داشتن اما اون هر توریستی رو می دید می ترسید ازشون :   میدان نقش جهان : پل خواج...
19 مهر 1393