مليناي من و اميد

عسل مامان 2 ماهه می شود ...

  ملینا جیگری 24 اسفند یعنی 2 روز بعد از سالگرد ازدواجمون و 1 روز قبل از تولد بابا امیدش 2 ماهه شد. قربونش برم من که اینقدر جیگره و نازه. دخترم الان خنده های با معنی می کنه اما بی صدا. آغغغغو می کنه. آوینا رو خیلی دوست داره. هر سمتی آوینا بره اونم سرشو به همون سمت می چرخونه. نگاهاش خیلی دقیق تر شده. اگه برای اولین بار به یه محیط دیگه بریم غریبی می کنه و لباشو آویزون می کنه. منم کلی قربون صدقش میرم.  وزن : 4820 قد : 56.5 دور سر : 38.5   عکسای تولد دو ماهگیش در ادامه مطلب :                 &nbs...
27 اسفند 1392

ملینای یک ماهه

  فرشته کوچولوی خونه ما یک ماهه شد. با بابا امید و آوینا جون یه تولد کوچولو واسش گرفتیم و یه عالمه عکس. خدا رو شکر گریه هاش نسبت به روزای اول خیلی کم شده.. دختر آروم و خوبیه و اصلا مامی رو اذیت نمیکنه قربونش برم. دختر نازم توجهش به محیط اطراف خیلی بیشتر شده. وقتی باهاش حرف میزنیم و یا چیزی رو نشونش میدیم چشمای کوچولوشو خیلی باز می کنه و با دقت نگاه میکنه. با لالایی هام آروم میشه. شاید دلیلش این باشه که وقتی باردار بودم واسه آوینا هر شب می خوندم و واسش آشناست. خوشکل مامان عکسای تو اتاق خوابمونو خیلی دوست داره. مخصوصا تابلوی عکس عروسیمون خیلی توجهشو جلب می کنه. خیلی موقع ها نگاش می کنه.   *******************...
24 بهمن 1392

بازم عکس

ملینای 4 روزه :   ملینای 5 روزه :     ملینای 6 روزه :   ملینای 7 روزه :       ملینای 9 روزه :   ملینای 13    روزه :             ملینای 16 روزه :   ملینای17 روزه :   ملینای 22 روزه :     ...
21 بهمن 1392

ملینای نازم به دنیا اومد.

خدای مهربون به فرشته ها دستور داد که یه دختر ناز رو ساعت 09:53 روز سه شنبه 24 دی ماه بندازن تو بغل مامانش. خدا جونم خیلی خیلی دوستت دارم و بی نهایتتتتتتتتتتتت ازت ممنونم.  وزن : 3810 قد : 50 دور سر : 35.5 لحظاتی قبل از تولد کنار بیمارستان :  اولین لحظات بعد از تولد :              کیکی که همکارام واسش اوردن :     اولین روز اومدن به خونه :      اولین حمام :       &nbs...
1 بهمن 1392

ملينا در هفته 36

سلام عسلك مامان. خوبي عزيز دلم؟ ديگه جات حسابي تنگ شده قربونت برم. منم حسابي شيكمم بزرگ شده و هر كس منو ميبينه ميگه پس كي مي خواي زايمان كني؟ عزيز دلم هفته قبل رفتم پيش خانوم دكتر . خدا رو شكر همه چيز نرمال بود و بازم اون صداي دلنشين قلبت رو شنيدم و تمام وجودم پر از عشق شد. واسم سونو نوشت كه تاريخ زايمان رو بر اساس اون مشخص كنه.  خريداتم كامل شده و فقط پوشك و كتاب خاطرات كودكيت مونده كه بخرم.   اينم عكساي آخرين خريدات : گير و گل سر : ظرف غذا و قاشق حرارتي : عروسكهاي حمام : پيشبند : زيردكمه دار و كلاه : سرهم پتو : زيردكمه دار : ...
30 آذر 1392

ملينا در هفته 33

سلاممممم دختركم . حالت خوبه ؟ اميدوارم جات راحت باشه و يوقت من باعث ناراحتيت نشم عزيز دلم. دختر گلم هفته پيش با بابا اميد رفتيم سونو گرافي و از ديدنت كلي ذوق زده شديم. وقتي داشتي دستاي كوشولوتو مي خوردي واقعا جالب و لذت بخش بود.   بابايي هم حسابي ازم عكس و فيلم گرفت. بعد از سونو گرافي هم رفتيم بازار و كلي واست خريد كرديم. واست يه گوشواره كوچولو هم خريدم كه ايشالله واسه عيد نوروز گوشت رو سوراخ كنيم. ديگه خريدات كم كم داره تموم ميشه. تختخوابت رو هم كه تخت كوچيكي هاي پرديسه رو موقتا اورديم و بابايي ديروز وصلش كرد. كم كم اتاق رو هم واسه ورودت آماده مي كنيم. البته با خواهرت آوينا يه اتاق مشترك دارين. آوينا كه ...
4 آذر 1392

ني ني در هفته 32

سلام عزيز دلم. خيلي وقته اينجا نيومدم. ماماني رو ببخش يكم سرش شلوغ بود. قربونت برم كه وقتي محكم لگد ميزني و جابجا ميشي دلم ضعف ميره واسه ديدنت. ديگه چيزي نمونده كه روي ماهتو ببينم عسلكم. ديروز پيش همكارا حسابي خودنمايي كردي و كلي واسشون چرخيدي و تكون خوردي و لگد زدي. اونا هم حسابي ذوق كردن. الانم كه دارم واست مي نويسم خيلي داري تكون مي خوري. فكر كنم گرسنت باشه.  چند روز پيش رفتم فروشگاه سيسموني و واست يه مقدار خريد كردم. چون تنها بودن نمي تونستم زياد خريد كنم. ايشالله هفته آينده بازم واست خريد مي كنم. ديشب كه عكس وسايلاتو مي گرفتم آوينا هم كلي ذوق مي كرد و هيجان داشت. تازه مي خواست كفشتو هم بپوشه كه فهمييد ا...
28 آبان 1392

ملينا در هفته 24

دختر نازم اسم احتمالي شما "ملينا" ست . يه اسم ايراني - پهلوي به معني نازبنياد. به اسم خواهر خوشگلت "آوينا" هم مياد. يه اسم ديگه هم واست انتخاب كرده بوديم " آرشيدا " اونم ايرانيه و به معني آريايي درخشان. اطرافيان بيشتر نظرشون روي مليناست. اميدوارم در نهايت هر اسمي رو واست گذاشتيم بپسندي و واست نيكو باشه.  دختر نازم الان شما 24 هفتست كه مهمون خونه دلم شدي. همه ي وجودم خيلي دوست دارم. وقتي تكون مي خوري و مي چرخي و با اون دست و پاهاي كوچولوت بهم ضربه ميزني تمام وجودم پر ميشه از حساي خيلي خوب و قشنگ. وقتي تكون ميخوري بابا اميد و آوينا حسابي لذت ميبرن. بابايي خيلي دوست داره و از رو شيكمم تو رو ناز مي كنه. هفت...
6 مهر 1392